ترویج و افزایش “طلاق توافقی” محصول جامعهی مدرن است. در جامعهی سنتی طلاق امری زشت و جزو انحرافات محسوب میشود. اما در جامعهی امروزینِ شهری و مدرن سعی میشود از آن انحرافزدایی شده و به یک شیوهی زیست انتخابی و اختیاری تبدیل شود. در جامعهی سنتی طلاق اتفاقی نادر بوده و زوجینی که باهم مشکل […]
ترویج و افزایش “طلاق توافقی” محصول جامعهی مدرن است. در جامعهی سنتی طلاق امری زشت و جزو انحرافات محسوب میشود. اما در جامعهی امروزینِ شهری و مدرن سعی میشود از آن انحرافزدایی شده و به یک شیوهی زیست انتخابی و اختیاری تبدیل شود.
در جامعهی سنتی طلاق اتفاقی نادر بوده و زوجینی که باهم مشکل دارند سعی میکنند صرفاً باهم باشند تا از زخم زبان مردم و اطرافیان دور باشند و یا فرزندان آواره نشوند و یا شرایط اقتصادی – بویژه عدم استقلال مالی زن – اجازه طلاق را نمیدهد. لذا در خانوادهی مشکلدار با افکار سنتی، تداوم زندگی مشترک با سردی بوده و اصطلاحاً “طلاق عاطفی” رایج و جاری است. در این خانوادهها دائماً بیمحلی، دعوا و کشمکش وجود دارد و حتی شاید به دعوای فیزیکی، جرح و قتل هم کشیده شود.
حسن محدثی گیلوایی کتابی با عنوان “زن، عشق، جنایت” دارد. در این کتاب با پنجاه زن که شوهرانشان را کشتهاند و یا در قتلشان مشارکت داشتهاند مصاحبه شده است. اکثریت این زنان که غالباً از اقشار سنتی جامعه هستند از شوهرانشان متنفر بوده و خوششان نمیآمد و امکان طلاق هم به دلایل گوناگون وجود نداشت. لذا تنها راهی که زن فکر میکرد تا از این کابوسِ دائمی راحت شود این بود که به تنهایی و یا غالباً به کمک مردی دیگر شوهر را بکشد. سرانجام این قاتلان شوهر، زندان طولانی مدت و یا بعضاً اعدام است. یعنی عملاً زندگی زوجین به باد فنا رفته و فرزندان نیز میبایست این خاطره تلخ و نابودکننده را تا آخر عمر تحمّل کنند.
اگر این زنان که کارشان به قتل و زندان ختم شده، مدرن فکر میکردند و قوانین و اجتماع از آنها حمایت میکرد، شاید جدایی مدنی و “طلاق توافقی” بهترین راهحل بود. به عبارتی هم شوهر کشته نمیشد و هم زن به زندان نمیافتاد و هم فرزندان آوارهی منازل اقوام و کوچه و خیابان نمیشدند و کمتر آسیب میدیدند.
تحقیقات نشان میدهد هر چقدر یک جامعه توسعه یافتهتر باشد، “طلاق توافقی” در آن بیشتر است. چه در مقایسه کشورهای صنعتی با کشورهای جهان سوم و چه مقایسه استانهای داخل کشورمان، چنین تفاوتی را نشان میدهد. مثلاً استان گیلان به عنوان توسعه یافتهترین استان کشور طلاق توافقی در آن بیشتر از استانهای محروم و کمتر توسعه یافته است.
اخیراً فرصتی شد تا دو سریال نمایشی خانگی پراستقبال “در انتهای شب” و ” افعی تهران” را ببینم. در این سریال و چند فیلم و سریال دیگر از این دست که به زندگی طبقه متوسط شهری میپردازد، میبینیم که بازیگران زن و شوهر اصلی سریال از هم جدا شده و در پی آن “طلاق توافقی” در حال عادی شدن است. اینکه زن و شوهر بدون دعوا و جرح، از هم جدا میشوند. طی داستان این نمایشها حتی بعد از جدایی هم محترمانه باهم برخورد کرده، از حال هم خبر دارند و به طور مشترک در فکر آسایش فرزندان بعد از طلاق هستند. لازم به گفتن نیست که بهرحال بین اینها هم بگو مگوها و اختلافات و تنشهایی وجود دارد اما به آن شدت نیست که به دعوای فیزیکی و جرح منجر شود. لذا قبل از اینکه روند به تنش مفرط و خشونت بکشد از هم جدا میشوند. جالبتر آنکه در همین سریالها و فیلمها بعضاً باز این والدین و خانوادههای سنتیتر هستند که بیشترین دعوا و خشونت را از خود بروز میدهند.
همچنین با بررسی جامعه پیرامون خودمان، به نظر میرسد پدیده “طلاق توافقی” دیگر مختص به طبقه متوسط نیست. بلکه به طبقات و اقشار پایینتر جامعه هم رسوخ کرده و به نظرشان “طلاق توافقی” بهتر از “طلاق عاطفی” و تداوم صوری تلخ خانواده همراه با مرگ تدریجی احساس و روابط زناشویی است.
خلاصه آنکه در جامعه مدرن برای خانوادههای مشکلدار همراه با طلاق توافقی تلاش میشود هم زوجین و هم فرزندان آسیب کمتری ببینند و تکلیف زیست آنها پس از جدایی روشنتر و حتی شاید بهتر باشد. به نظر “طلاق توافقی” موضوعی است که فیلمها و سریالهای ایرانی در سالهای اخیر در حال ترویج آن هستند. البته این فرض نیاز به بررسیِ بیشتر دارد.
دیدگاهتان را بنویسید