به قلم: حشمت اله سلطانی این عمو یادگار خدایی آدم همه چیز فهمی است؛ اگرچه گاهی خودش را به گیج بازی می زند؛ من چطور این امر مهم را فهیده ام ؟! آها … ببیند، شب گذشته دعوت بودم خانه ی یکی از دوست های قدیمی ام. بنده خدا به بیماری توهم خدمت مبتلا شده […]
به قلم: حشمت اله سلطانی
این عمو یادگار خدایی آدم همه چیز فهمی است؛ اگرچه گاهی خودش را به گیج بازی می زند؛ من چطور این امر مهم را فهیده ام ؟! آها … ببیند، شب گذشته دعوت بودم خانه ی یکی از دوست های قدیمی ام.
بنده خدا به بیماری توهم خدمت مبتلا شده . عده ای از دوستان را جمع کرده بود و می گفت بالاخره باید یکی پیدا شود که کاری بکند ! دوست من بسیجی بود. بسیجی خوبی هم بود. رفت و دکترا گرفت و کمی تا حدودی با سواد شد.
بسیجی بودنش به نظرم خوب بود، برای این که از نزدیک اور امی شناختم و می دانستم آدم خوبی است،اما این که فکر می کرد با سواد شده، کمی برایم جای تردید داشت. عمو یادگار هم با من آمده بود و مثل همیشه سکوت می کرد و گاهی لبخند ملیحی می زد و چیزی نمی گفت.
از او پرسیدم نظرت چیست؟ گفت: راجع به چه موضوعی؟ گفتم همین که این دوستم اصرار دارد نامزد انتخابات مجلس بشود؟! گفت اگر پنج – شیش میلیارد پول دارد، اشکال ندارد. گفتم چطور؟ گفت احتیاج دارد دیگر!
گفتم همین؟ گفت همین! از عمو یادگار تعجب کردم. مدتی سکوت کردم. اما طاقت نیاوردم و گفتم یعنی سواد و معرفت و بسیجی بودن و آدم خوب بودن و این ها همه، کشک؟!
عمو یادگار نگاه معنا داری به من کرد گفت: بابا کشک ارزش بالایی دارد، به کشک توهین نکن! یعنی شما توی همین کرمانشاه نمی بینی نمایندگان مان چه می کنند؟
توی این ادارات پلاس اند با این مدیر و آن مدیر؛ برای تشکیل و تقویت باندهای خدمت گذاری! مثلا چه کسی را کجا بگذارند و چه کسی را از کجا بردارند.
گفتم عمو یادگار این به چه معناست؟ گفت: این همان فلسفه ی چینش طبقاتی است. تنها جایی که طبقه و رتبه به درد می خورد همین جاست!
هرچه به دوستم نگاه می کردم – می دیدم که حتی اگر بتواند بعد از مدتی خدمت گذاری در مجلس( اگر رای بیاورد)، شگردهای این نمایندگان را یاد بگیرد، اصلاً نخواهد توانست در این بگذار و بردارها مهارت پیدا کند!
دیدگاهتان را بنویسید